نحوه شکل گیری کلیسای ایران
وقتی یونانیان با هجوم به ایران ، سلسله هخامنشیان را از بین بردند ، سلوکیان حکومت را به دست گرفتند ، اما قوم پارت که در سرزمین های مرکزی آسیا در حدود شهر گرگان امروزی اقامت داشته و تکثیر شده بودند ، به نوعی قدرت به دست گرفته ، تشکیل حکومت دادند و با حمله به سلوکیان مقدمه حکومت پارتیان یا همان سلسله اشکانیان به وجود آمد.
در این زمان ، تجسم مسیح اتفاق افتاد و پارتیان یا همان اشکانیان بر سرزمین پارس حکومت می کردند . ارشک اول ، اولین پادشاه پارتی و فرماندار یکی از ایالتهای سلوکیان بود که بر ضد سلوکیان شوریده بود ، اما در زمان مهرداد اول ، جنگ با سلوکیان در ماد شدید شد و او پیروزی بزرگی به دست آورد ، از آن زمان بود که پارتیان قدرت گرفتند و حتی تا تسخیر بابل پیش رفتند.
عیسی مسیح در زمان فرهاد اول یا فرهادک و یا به روایتی دیگر در زمان فرهاد چهارم به دنیا آمد ، در این زمان شماری از مجوسیان از مشرق زمین به دیدن مسیح رفتند و به حضور هیرودیس پادشاه رسیده و در نهایت موفق به دیدن عیسی شدند ، اما نکته مهمی که در اینجاست ، اشاره به مشرق است که برای ما ایرانیان مهم است . در سخنان قدیس یوحنای زرین دهان می توان ماهیت این مشرقی ها را متوجه شد ، چون در آن زمان اشاره به شرق ، اشاره به پارسها بوده است .
قدیس یوحنای زرین دهان به نقل از کتاب یکصد سال خدمت کلیسای مشایخی آمریکا در پارس (مترجم و جمع آوری کننده ، کشیش سرگیز بنیامین) چنین می گوید : “کلمه مجسم شده ، به هنگام آمدن به این جهان ، نخستین مکاشفه از رحمت و نور خود را توسط مجوسیان ، به پارس داد… بنابراین خود یهودیان از دهان پارسیان از زاده شدن ماشیح آگاهی یافتند.“
پارت یا خراسان بزرگ ، ماد بزرگتر از استان کردستان و بین النهرین بین دو رود دجله و فرات (عراق ، قسمتی از سوریه و ترکیه) و عیلام در اعمال رسولان مورد اشاره قرار می گیرد که از چهار منطقه بزرگ پارس حکایت می کنند.
بنابراین می توان گفت که ایرانیان با مسیحیت از همان شروع آشنا شدند و این نقش ویژه ای در کلیسای پارس داشته است.
خلاصه ای از کتاب سرگذشت مسیحیت در ایران زمین ، مترجم زنده یاد برادر آرمان رشدی
آغاز مسیحیت در ایران
در دورۀ اشکانیان (از آغاز تا سال ۲۲۴ م.)
طبعاً آنچه که امروز برای ما مهم است ، این است که بدانیم مسیحیت در چه زمان و چگونه وارد آن سرزمینی شد که ما امروز ایرانش می نامیم .در صدر مسیحیت ، ایرانِ امروز بزرگترین بخش امپراطوری اشکانی را تشکیل می داد، اما بخش مهمی از عراق امروز، ترکیه ، جمهوری آذربایجان ، ارمنستان ، گرجستان ، ترکستان ، ازبکستان ، تاجیکستان ، افغانستان و پاکستان نیز جزو این امپراطوری بودند.
هدف ما در این فصل و نیز در فصل های آینده ، توجه به همین نکته است که مسیحیت عمدتاً در کدام بخش های امپراطوری اشکانی آغاز شد و بعد، در ادوار بعدی ، در کدام بخش ها بیشتر استقرار یافت.
در این کتاب ، هر گاه مراد “ایران خاص ” باشد، یعنی سرزمینی که مسکن اقوام آریایی نژاد بوده ، از اصطلاح “فلات ایران” استفاده خواهیم کرد و هر گاه منظور مناطق تحت سلطۀ امپراطوری های ایرانی باشد، به ذکر عنوان آن امپراطوری بسنده خواهد شد.
واقعیت این است که تمام آنچه که از نحوه آغاز و رواج مسیحیت در امپراطوری اشکانی می دانیم ، مبتنی است بر نوشته های بسیار یا بر روایات و احادیثی که محققین در اصالت و اعتبارشان تردید دارند.
نگاهی گذرا به احادیث و روایات
کتاب اعمال رسولان به پارتیان و مادیان و عیلامیان و ساکنان جزیره اشاره می کند. (اعمال رسولان 11:2-8) واترفیلد این احتمال را مطرح می سازد که شاید عده ای از این دسته از یهودیانِ ساکن مناطق مذکور در آیات فوق، به مسیح ایمان آوردند و در بازگشت به موطن خود، ظهور مسیحای موعود را در شخص عیسی ناصری نوید دادند.
در ضمن ، لابور محقق فرانسوی معتقد است که چون در کتاب اعمال رسولان که حدود سال ۷۰میلادی نوشته شده ، از این سرزمین ها نام برده شده ، این امر حاکی از آن است که جوامع مسیحیِ ” مسیحیان مناطق غرب ایران اشکانی” بوده است.
لابور می نویسد انتشار مسیحیت در امپراطوری اشکانی به افراد مختلفی نسبت داده شده است ، نظیر تومای رسول ، نتنائیل رسول (برتولما)، و تدی رسول (لبّی). مرکز فعالیت آنها ، شهر اِدِسا بوده است که شهری است واقع در شمال بین النهرین در کنارۀ رود فرات(این شهر امروزه عرفه نام دارد و در جنوب ترکیۀ امروزی و نه چندان دور از مرزهای سوریه واقع است).
در برخی اسناد آمده که کلیسای شهر سلوکیه (همان که در زمان ساسانیان، سلوکیه-تیسفون یا مدائن، پایتخت امپراطوری ساسانی، نامیده می شده ) نیز به دست تومای رسول بنیان گذارده شده است . بر اساس برخی دیگر از احادیث که ظاهراً چندان معتبر به نظر نمی رسند، آبگار پادشاه ادسا ، در اثر خدمات ادّای ، و بسیاری از اهالی ادسا و قلمروِ او به مسیحیت گرویدند و بدین سان مسیحیت در بخش غربی امپراطوری اشکانی رواج یافت ، و از آنجا به داخل فلات ایران و در میان اقوام آریایی .
اصالت و اعتبار این احادیث
مورخین و محققین نظر مساعدی نسبت به این اسناد و مدارک ندارند. دلایل دانشمندان را به می توان به سه دسته تقسیم کرد.
متأخر بودنِ اسناد
اشتباهات تاریخی
ماهیت افسانه گونۀ اسناد
نتیجه گیری بر اساس احادیث
با توجه به آنچه که از احادیث مربوط به آغاز مسیحیت در امپراطوری اشکانی درمی یابیم و نیز با عنایت به نظر صاحب نظران دربارۀ اصالت و اعتبار این احادیث ، نگارنده با قید احتیاط ، به نتایج زیر می رسد.
مسیحیت در امپراطوری اشکانی
براساس تمام این روایات ، می توان این نتیجه را گرفت که نقطۀ آغاز مسیحیت در امپراطوری اشکانی ، همین شهرهای مرزی ، یعنی ادسا و آربلا و نصیبین بوده است . به علت قرابت فرهنگی و زبانی میان شهرهای بین النهرین اشکانی با سایر مناطق سریانی زبان امپراطوری روم ، دلیلی وجود ندارد که انکار کنیم که کلیسای ایرانِ اشکانی از بین النهرین آغاز شده باشد.
احتمال اشاعه مسیحیت در فلات ایران در قرن اول
برای تأیید پیشرفت مسیحیت در میان اقوام آریایی ، می توان به چند عامل توجه کرد:
نخست ، غیرت بشارتی است که در عهد رسولان بر مسیحیان حکمفرما بود.
دوم ، می دانیم که جوامع یهودی از زمان اسارت بابل در بین النهرین و فلات ایران وجود داشته است .
سوم ، زبان رایج در بین النهرینِ اشکانی ، زبان سریانی /آرامی بود، یعنی همان زبانی که رسولان و شاگردان یهودی شان به آن سخن می گفته اند.
میزان گسترش مسیحیت در فلات ایران
مدارک موجود اکثراً به اشاعه مسیحیت در سرزمین های سریانی زبان (بین النهرین) یا سرزمین های حاشیه خلیج فارس اشاره دارد و نشان می دهد که مسیحیت در این سرزمین ها و در میان مردم سریانی زبان ، گسترش قابل توجهی داشته است .
در میان این اسناد و مدارک ، نقل قولی هست از باردَیسان در کتاب یوسبیوس قیصریه که در آن به خواهران ما در گیلان اشاره ای گذرا شده است . همه شواهد ما را به سوی پذیرش این نکته سوق می دهد که پیش از آغاز دوره ساسانی ، امپراطوری ایران شامل جوامع سازمان یافتۀ مسیحی نبود. فقط از حدود سال ۲۵۰ میلادی بود که مسیحیتِ کاتولیک توانست قلمرو خود را تا به رود دجله گسترش دهد.
علل احتمالی عدم اشاعه گسترده در میان آریایی ها
برای این امر می توان چند علت متصور شد:
عامل زبان
ترکیب جمعیت
عقاید مذهبی و فلسفی
فرهنگ و سواد
شرایط جغرافیایی
آنچه می توان گفت این است که در دو سده نخست میلادی ، مسیحیت در مناطق سریانی نشین امپراطوری اشکانی گسترشی بسیار چشم گیر داشت ؛ اما از میزان گسترش آن در میان اقوام آریایی اطلاع دقیقی نداریم ؛ فقط می دانیم که در فلات ایران و فراسوی آن نیز کلیساها وجود داشته است .
کیفیت مسیحیت دوره اشکانی:
مسیحیتی با حالتی یهودی: مناجات سلیمان
در سال ۱۹۰۹ سرودنامه ای کشف شد که به زبان سریانی شرقی نوشته شده و آن را مناجات سلیمان می نامند. این سرودنامه شامل ۴۲ سرودۀ روحانی می باشد. به باور صاحب نظران ، این سند متعلق به اواخر قرن اول میلادی می باشد. لذا می توان گفت که این قدیمی ترین سرودنامۀ کلیسایی است که در دسترس است . این سروده ها گرچه حاوی اعتقادات درست مسیحی اند، اما فحوای شان حکایت از این دارد که در محیطی یهودی نوشته شده اند.
متفکرین برجسته:
بارْدَیسان
بارْدَیسان نجیب زاده ، ورزشکار ، شاعر و فیلسوف پارسی برجسته ای بود که در حدود سال ۱۵۴ در شهر ادسا چشم به جهان گشود. او در علوم مختلف یونانی ، پارسی و سریانیِ روزگار خود کسب دانش نمود و در ۲۵ سالگی به مسیحیت گروید. به سبب دانش و نیز علاقه وافر خود، خیلی زود به منصب شماسی گمارده شد و دیری نپایید که از رهبران کلیسای حکومت اشکانی گردید. او متکلمی بود که عقاید الهیاتی اش با عقاید فلسفی یونان ، مغان پارسی و ستاره شناسی کلدانی آمیخته بوده است.
تاتیان
متکلم برجستۀ دیگرِ این دوره از کلیسای شرق که تا ابد خواهد درخشید، مردی سریانی است به نام تاتیان که در یکی از شهرهای بین النهرین چشم به جهان گشود. (حدود ۱۱۰ تا ۱۸۰ ). او برخلاف باردیسان ، به جای وارد کردن فلسفه در کلیسا، کتاب مقدس را وارد کلیسا نمود.
تهیه دیاتسارون
کار ابتکاری تاتیان این بود که انجیلی واحد بر اساس محتوای هر چهار انجیل تهیه کرد که به دقت حاوی تمامی مطالب آنها بود. ویژگی این اثر چنین بود که به زبان سریانی تهیه شده بود و مسیحیان بین النهرین می توانستند به راحتی از آن استفاده کنند. تاتیان این اثر را دیاتِسارون نامید که به یونانی یعنی مجموعه ای از هر چهار انجیل.
تأکید بر ریاضت و رُهبانیت
گرچه تاتیان به خاطر خدمتی که به لحاظ اشاعه انجیل راستین انجام داد ، همیشه مورد تحسین خواهد بود، اما ایرادی که بر خدمت او وارد می آورند، تأکید افراطیِ او بر ریاضت است. این امر در قرون بعدی موجب تأکید بسیار کلیسای شرق بر رُهبانیت و دیرنشینی گردید، نکته ای که بازتابش را در اشعار حافظ دیده می شود.
فعالیت های تبشیری
مسیحیان سریانی زبان غیرت بشارتی فراوانی داشتند و پیام انجیل را در اکثر نقاط مشرق زمین اشاعه داده بودند. طبق روایات و نیز بر اساس یافته های تاریخی و باستان شناختی ، اکنون می توانیم با قطعیتی نسبی بگوییم که مسیحیت در دورۀ اشکانیان ، در کردستان ، گیلان ، ارمنستان ، باکتریا (شمال افغانستان )، سواحل خلیج فارس ، آسیای مرکزی در میان قبایل ترک و مغول ، در هندوستان ، و تا به جوج و ماجوج (احتمالاً چین) ترویج یافته است .
رویدادهای کلیسایی
شاپور اول ( ۲۴۱-۲۷۲ ) ، جانشین اردشیر بابکان ، جنگ های طولانی با امپراطوری روم داشت. او در سال ۲۶۰ بر رومی ها پیروز شد و موفق شد والریَن ،امپراطور روم را نیز اسیر سازد. او همراه والرین ، بسیاری از سربازانِ اسیر و مردم شهرهای بین النهرینِ رومی را به رسم آن زمان به سرزمین فاتح کوچانید و ایشان را برآن داشت تا شهری بنا کنند که آن را « وه اندو شاپور » نامید، یعنی شهر شاپور بهتر از ” اندو (انطاکیه)”. این همان شهر گندیشاپور یا به لفظ عرب ، جندیشاپور امروزی ، درنزدیکی دزفول و شوشتر می باشد.
از قرائن و شواهد چنین برمی آید که تعداد زیادی از این اسرای مسیحی در سایر نقاط خوزستان نیز پراکنده شده اند. محمد بن جریر طبری ، مورخ ایرانی می گوید که شهر( شادروان شوشتر ) را نیز این اسیران بنا کرده اند. اما گویا این اُسرا به نقاط مرکزی ایران (فارس و پارت) نیز منتقل شده اند. در این صورت، آن عده از اسرای تبعیدی، در این مناطق جدید، دست به تأسیس کلیساهایی برای خود زده اند. این امر خود می تواند بیانگر این باشد که احتمالاً عده ای از زرتشتیان نیز در اثر تماس با این مسیحیان، به مسیحیت گرویده باشند.
مسیحی شدن ارمنستان
اتفاق مهمی که در اوایل قرن چهارم افتاد، مسیحی شدن حکومت ارمنستان بود.
لازم به تذکر است که ارمنستان از زمان اشکانیان به بعد، همواره میان ایران و روم دست به دست شده است. در سال ۳۰۱ میلادی (یا شاید هم ۳۰۰ ) ، تیرداد، پادشاه ارمنستان ، مسیحیت را مذهب رسمی دربار اعلام کرد. در این میان ، تلاش های اسقف ارمنی ، گریگور لوساوُریچ (نوربخش) را نباید از یاد برد. تیرداد ارمنیان زرتشتی را به زور شمشیر مسیحی کرد. بعد از مسیحی شدن حکومت روم در حدود سال ۳۲۳ ، حکومت ارمنستان متمایل به تقرّب به سمت روم شد، و همین امر باعث شد که حکومت ساسانی و روم ، دائماً بر سر تسلط بر ارمنستان با یکدیگر درگیری نظامی پیدا کنند.
مسیحیان سریانی زبانِ ساکن کلده و بین النهرین که سرنوشت خود را در گرو تصمیمات بوالهوسانه حکمرانان مستبد ساسانی می دیدند، با حسرت به قلمرو رومیان می نگریستند و ترجیح می دادند در حکومتی زندگی کنند که در آن قوانینی نسبتاً معین و مشخص بر زندگی فردی و اجتماعی شهروندان حاکم باشد.
در ضمن ، از زمان سلطه اشکانیان بر منطقه بین النهرین ، این مردم همواره به انطاکیه به چشم مدینه فاضله خود می نگریستند و حکایات و روایاتِ گاه اغراق آمیز سربازان اسیر رومی و بازرگانان مغرب زمین دربارۀ شکوه و جلال قلمرو فرمانروایی روم ، رؤیایی دل انگیز از آن دیار در ذهن شان ساخته بود و مهم تر از همه ، تصور زندگی کردن در کشوری مسیحی تحت فرمانرواییِ قیصری مسیحی که به مسائل دینی به اندازه مسائلی دنیایی علاقه مند بود، برای ایشان بسیار دل پذیر بود.
جفای هولناک زمان شاپور دوم
شاپور دوم این جوّ را بهانه قرار داد تا مسیحیان ساکنِ بین النهرین را که منطقه مرزی بود، دقیقاً تحت نظر قرار داده و در صورت لزوم ، گوشمالی دهد. نخستین گام ،اقدام او در سال ۳۴۰ برای اخذ مالیات دو برابر از مسیحیان بود.
در این زمان ، اسقف پایتخت (تیسفون ) شمعون برصباع بود. عنوان رسمی او «جاثلیق» بود. این کلمه مُعَرَّب کلمه Catholicosمی باشد. شمعون از اخذ چنین مالیات ناعادلانه ای سر باز زد. بنابراین او را احضار کردند و بارها به او هشدار دادند. سرانجام او در ۱۷ آوریل سال ۳۴۱ میلادی شهید شد و همراه او حدود یک صد نفر از کشیشان ، راهبان و راهبه ها به شهادت رسیدند.
جفای هولناک زمان شاپور دوم بدین سان آغازشد و حدود چهل سال بدون انقطاع به طول انجامید. در طول این مدت ، هزاران نفرشهید شدند و بارها فرمان قتل عام صادر گردید ، ولی مسیحیان شهامت خارق العاده ای نشان دادند. تعداد بسیار اندکی انکار ایمان کردند و اکثر قریب به اتفاق بازداشت شدگان در نهایت شجاعت جان خود را در راه ایمانشان از دست دادند.
شرح زندگی شهیدان کلیسای ایران آکنده است از روایات تکان دهنده و متأثرکننده دربارۀ نحوۀ شهادت این بزرگانِ ایمان . با مرگ شاپور دوم در سال ۳۷۹ ، این جفای هولناک و در عین حال افتخارآفرین برای مدتی متوقف گردید. دکتر میلر در کتاب « تاریخ کلیسای قدیم » ص ۲۸۱ این فصل از تاریخ را این گونه ، توصیف می کند: “کلیسای ایران تا به ابد مفتخر است که با کمال صبر، این آزمایش آتشین را متحمل گردید و خداوند خود را انکار ننمود و در صدد انتقام نیز برنیامد. حتی اوقاتی که جفا نهایت سختی را داشت ، کلیسا پیشرفت می نمود و بت پرستان و زرتشتیان همواره ایمان می آوردند.”
افراهات و تعالیم و عقاید کلیسایی
مسیحیان مقیم قلمرو ساسانیان در خصوص تاریخ مراسم جمعة الصلیب با بقیۀ مسیحیان اختلاف داشتند. مسیحیان سایر نقاط ، روز جمعةالصلیب را مصادف با روز14 ماه نیسان یهودیان و هم زمان با عید فِصَح (پِسَخ) ایشان برگزار می کردند. اما مسیحیان ایران این تاریخ را از تقویم یهودی جدا کردند و تاریخ آن را به گونه ای متفاوت محاسبه می کردند.
در ضمن ، برای ایشان ، مسئله قربانی مسیح عیناً حالت قربانی فصح را داشت . عید یک هفته به طول می انجامید و گویا مسئلۀ قیام چندان مهم نبوده است .نکتۀ مهم دیگر این است که پیشوایان کلیسای قلمرو ساسانیان اناجیل را از نسخۀ “دیاتسارون” ، مطالعه می کرده اند .
این نکته در مطالعه تحّول کلیسای ایران حائز اهمیت است زیرا نشان می دهد که اول اینکه کلیسای ایران برای تأویل کتاب مقدس و درک اصول الهیات ، نه به متن اصلی کتاب مقدس بلکه به متنی دست دوم مراجعه می کرده است . دوم اینکه از آنجا که متن دیاتسارون به زبان سریانی بوده ، این نیز یکی از دلایلی است بر این که زبان کلیسای ایران سریانی بوده است .
متأسفانه ، عدم کاربرد زبان فارسی درکلیسای امپراطوری ساسانی ، سبب شد که اول اینکه مسیحیت در میان مردم عامی داخل فلات ایران رشد نکند (چون مردم عامی آریایی با زبان سریانی آشنایی نداشتند)، دوم اینکه مردم عامی تعالیم انجیل را به طور کامل و دقیق درک نکنند و سوم اینکه مسیحیت همیشه دینی بیگانه تصور گردد.
افراهات و اخلاقیات
از نوشته های افراهات پی می بریم که بدبختانه (افراد متکبر، طمع کار، حسود، و پول پرست) در جمع رهبران مسیحی تیسفون کم نبوده اند. از وقایعی که او شرح می دهد، خصوصاً رویدادهای مربوط به شورای پاپا، چنین برمی آید که همواره بر سرتصاحب مقام رهبری ، میان مدعیان مرافعه و مجادله بوده است و ایشان برای دست یابی به این مقام یا تحکیم موقعیت خود، به راه هایی متوسل می شده اند که با اخلاقیات مسیحی هم خوانی نداشته است .
جای بسی تأسف است که کلیسای شرق این چنین زود به دامان فساد افتاده باشد، پس شگفت آور نیست که در چنین شرایطی پیام انجیل اشاعه چندانی در میان اقوام غیر سریانی فلات ایران نداشته است .
نتیجه گیری و جمع بندی
اظهارنظری قطعی و دقیق در خصوص موقعیت مسیحیتِ ایران در این دورۀ تاریخی ، به علت محدودیت داده ها، کمی دشوار است. اما به هر حال ، آنچه قطعیت دارد، این است که در این دوره ، مسیحیت در میان سریانی زبانان غرب ایران و بین النهرین قوام بیشتری یافت و کلیساها آن مقدار توسعه و رشد یافته بودند که لزوم تجدید نظر در تشکیلات و نحوۀ ادارۀ کلیساها لازم شد.
حضور اُسرای مسیحی نیز باعث تقویت مسیحیت در این منطقه از حکومت ساسانیان گردید.رواج مسیحیت در این ناحیه تا حدی بود که افرادی ترک دنیا را اختیار کردند و به مسلک رهبانیت پیوستند. در اثر اقدامات بشارتی تارکین دنیا و رهبانان ، مسیحیت در نقاط مختلف فلات ایران و سایر نقاط دور دست آسیا نیز رواج بیشتری یافت و از زرتشتیان نیز عده ای مسیحی شده و حتی به مقام رهبری کلیسا نیز رسیده بودند(اسقف میلِس )، اما از چون و چند این اشاعه متأسفانه اطلاعی در دسترس نیست.
وضع مسیحیت
از وضع مسیحیت در دورۀ حکومت سه پادشاهی که بعد از شاپور دوم سلطنت کردند، اطلاع دقیقی در دست نیست . فقط همین را می دانیم که آزار و ستم مسیحیان ازحدّت افتاده و مسیحیان دورۀ آرام تری را آغاز کرده بودند. از افرادی هم که به عنوان پیشوای کلیسای ایران نام برده شده ، یکی( تمرصه) یا( تموزه ) و دیگری « قیومه « می باشند.
دورۀ آرامش
دوره سلطنت یزدگرد اول آرام ترین و بهترین دورۀ مسیحیت در حکومت ساسانی می باشد. پادشاه ساسانی نه فقط از مسیحیان و پیشوایان ایشان دلجویی نمود و دستورمرمت بناهای مذهبی مسیحیان را صادر کرد، بلکه همچون کنستانتین فرمان تشکیل شوراهایی را داد و بر پیشرفت آنها نظارت داشت .
مأموریت ماروتا، سفیر بیزانس
تحولاتی که در کلیسای ایران در این دوره از تاریخ روی داد، به گونه ای تنگاتنگ ، وابسته است به شخصی به نام ماروتا (یا مَروتَه،Maruta ). این شخص ، از اهالی بین النهرین و نیز اسقف شهر مِیفِرقاط یا میافارقین(در نزدیکی دیار بَکرِ امروزی) بود که در آن زمان در امپراطوری روم شرقی بیزانس قرار داشت.
امپراطور روم (بیزانس) ، ماروتا را در رأس هیأتی به دربار یزدگرد اول گسیل داشت تا آغاز سلطنت را به او شادباش گوید. در اسناد تاریخی تأیید شده که ماروتا مورد توجه یزدگرد قرار گرفت . علت این امر می تواند از یک طرف اعتبار خاص سیاسی او بوده باشد و از طرف دیگر، خصوصیات شخصی و نیز تبحر او در دانش پزشکی .
سقراط می گوید که وی طبیب حاذقی بوده و یزدگرد اول را ظاهراً از سردردی مزمن بهبود داده است . از همین مورخ نقل شده که یک بار وقتی یزدگرد برای عبادت به آتشکده رفته بوده ، صدایی از آتش برآمده که می گفت:«پادشاه را باید همچون کافر از آتشکده بیرون کرد، چرا که ” سرکرده مسیحیان را حرمت می کند.” ماروتا که می دانست دسیسه ای در کار است ، از پادشاه درخواست کرد که اگر بار دیگر صدا را شنید، دستور دهد که درست محل زیرآتش دان را بِکَنَند. همین طور هم شد و حیلۀ مؤبدان برملا گردید و پادشاه دستورکشتار ایشان را داد و فرمانی صادر کرد تا ماروتا بتواند هر جا که صلاح می داند، کلیسا بنا نماید.
ماروتا و شورای سال ۴۰۱
آنچه که قطعی است ، این است که مصادف با آغاز سلطنت یزدگرد اول و مأموریت ماروتا، مسیحیان قلمرو ساسانی از آزادی های چشم گیری برخوردار شده اند. نقش مثبت و تعیین کنندۀ ماروتا در این روند قطعی به نظر می رسد. در همین سال های آغازین سلطنت یزدگرد اول ، قیومه ، پیشوای کلیساهای قلمرو ساسانی ،خواستار تشکیل شورایی گردید تا کلیساهای ایران بعد از سال ها کشتار و نابسامانی ناشی از آن ، سازماندهی مجدد گردد. احتمالاً ماروتا زمینه سیاسی را برای تشکیل این شورا مساعد ساخته بود.
بعضی از محققین معتقدند که قیومه ، خود خواستار استعفاء شد و با وجود مخالفت سایر اسقفان از مقام خود به نفع اسقف اسحاق کناره گیری کرد. به هرحال ، اسحاق، رهبر جدید، بی درنگ به کمک اسقف ماروتا به انتظام امورنابسامان کلیساهای ایران پرداخت . نباید ناگفته بماند که او در تلاش های خود با مخالفت آنانی روبرو شد که خواهان قطع ارتباط کلیساهای ایران با کلیسای غرب بودند. اما به هرحال ، اقدامات اسحاق باعث انتظام کلیساهای صدمه دیدۀ ایران گردید.
ماروتا و شورای اسحاق (سال ۴۱۰)
هدف از مأموریت مذهبی ماروتا ، تلاش برای نزدیک ساختن اصول اعتقادات کلیساهای شرق و غرب بود. پادشاه ساسانی از تلاش صلح جویانۀ ماروتا استقبال کرد. او نخست فرمان آزادی مذهبی را برای مسیحیان ایران صادر کرد، مشابه همان اقدامی که کنستانتین در اوایل قرن چهارم در روم به عمل آورده بود، این اقدام او طبعاً با خشم مؤبدان مواجه شد. از این رو ست که در اسناد تاریخی که به دست زرتشتیان نوشته شده ، او را « یزدگرد بزهکار » نامیده اند. اما مورخین مسیحی او را شخصی عادل و بی نهایت مهربان و نیکوکار خوانده اند.
مساعدت یزدگرد
به منظور عملی شدن این نزدیکی و مصالحه ، پادشاه به ماروتا اجازه داد تا شورایی از اسقفان کلیساهای ایران تشکیل دهد تا مسائل در آن رتق و فتق گردد. پادشاه پیک سلطنتی را مأمور کرد تا به سرعت دستور گردهم آیی را به اسقفان شهرهای مختلف ابلاغ کنند. اسقفان در روز ۶ ژانویه سال ۴۱۰ میلادی با حشمتی خاص در کلیسای تیسفون گرد آمدند و نامۀ « پدران غرب » را استماع کردند (روز ششم ژانویه ، سالروز سنتی شرفیابیِ مجوسیان به حضور عیسای نوزاد می باشد؛ کلیسای گرگوری ارمنی و برخی از کلیساهای سنتی، این روز را به عنوان روز میلاد مسیح نیز جشن می گیرد).
جلسۀ رسمی شورا، در روز اول فوریه ۴۱۰ برگزار شد. دو جلسه دیگر نیز به فاصله چند روز در همان ماه منعقد گردید. پادشاه توجه خاصی به این شورا مبذول داشت و نمایندگان عالی رتبۀ او در جلسه حضور یافته ، تأییدات او را به شورا ابلاغ کردند. پادشاه مقرر داشت که مصوبات شورا حتی اگر لازم باشد با قوۀ مجریه مملکت به اجرا گذاشته شود و متخلفین بی رحمانه مجازات گردند.
وضعیت روحانی و اخلاقی
حتی اگر فرض کنیم که حضور ماروتا در سال ۳۹۹ برای کسب آزادی برای مسیحیان ایران و سر و سامان دادن به اوضاع کلیسا از لحاظ سیاسی ضروری بود، اما وقتی این آزادی داده شد و کلیسا احساس کرد که یزدگرد سیاست ملایم و ملاطفت آمیزی در پیش گرفته ، چرا کلیسای ایران خود کاری صورت نداد؟علت این امر را باید در کیفیت روحانی و معنوی کلیسای ایران جستجو کرد.
نخست این که در میان اسقفان اختلافات شدیدی وجود داشت . یکی از اهداف شورای ۴۱۰ ، برقراری نظم و اتحاد بود، اما این اتحاد بیشتر در میان اسقفان منطقه بین النهرین ایجاد شد، می دانیم که لااقل دو اسقف مخالف از سمت خود برکنارشدند.
در منطقه شوش ، چهار اسقف به سبب قدرت و نفوذی که داشتند، زیر بارتصمیمات شورا نرفتند و استقلال خود را حفظ کردند. این جدایی و چنددستگی در کلیساهای قلمرو ساسانی یکی از نقاط ضعف این کلیسا به شمار می رود. دوم این که مطرانها(یا همان کشیشان) گویا از دانش کافی بهره مند نبوده اند.
مسئلۀ زبان
باز در این جا نگارنده لازم می بیند یادآوری کند که بزرگ ترین ضعف کلیسای ایران مسئلۀ زبان کلیسا بود که همیشه سُریانی باقی ماند و هیچ گاه زبان پهلوی در آن به رسمیت شناخته نشد. طبیعی است که در چنین شرایطی مسیحیت نمی توانست در میان اقوام آریایی نژاد فلات ایران رسوخ کند و توسعه یابد. شاید در آن روزگار نیز مانند امروز، ایرانیان مسیحیت را دینی بیگانه و« غربی» می انگاشتند!
گسترش مسیحیت در میان زرتشتیان
ملاطفت های یزدگرد اول موجب قوت گرفتن مسیحیان و گسترش مسیحیت در میان ایرانیان زرتشتی تبار گردید. عده ای با استفاده از این آزادی به مسیحیت گرویدند. اسامی و شرح حالی که از این افراد در دست است ، حاکی از آن است که اینان از اشراف ، درباریان و اکثراً ساکن مناطق غربی ایران یا منطقۀ بین النهرین بوده اند. گرویدن این قبیل افراد به مسیحیت ، طبعاً موجب نارضایتی عمیق موبدان و زرتشتیان متعصب از این وضع می شد، ایشان یزدگرد وسیاست مماشات او را مسئول مستقیم این شرایط می دانستند.
آزار اواخر سلطنت یزدگرد اول و سلطنت بهرام گور
رهبران مسیحیت در قلمرو ساسانی به خوبی احساس می کردند که سیاست پادشاه ساسانی در قبال مسیحیان همواره این چنین ملایم و ملاطفت آمیز نخواهد ماند. آشکار بود که پادشاهان ساسانی که مهم ترین پشتیبان خود را کاهنان زرتشتی می دانستند، قادر نخواهند بود برای مدتی طولانی خشنودی مسیحیان و حکومت بیزانس را به بهای خصومت کاهنان زرتشتی خریدار باشند.
طبیعی بود که اوضاع یک روز تغییر کند و چنین هم شد. یزدگرد اول از گزارش هایی که به او در خصوص تعداد گروندگان زرتشتی تبار به مسیحیت می رسید، ناخشنود بود. اما نمی توانست مفاد تعهداتی را که طی شورای410 اعلام کرده بود، پس بگیرد، اما شرایطی پیش آمد که بهانۀ لازم را به دست او داد تا محدودیت هایی برای مسیحیت قائل شود.
از این زمان تا روز مرگ یزدگرد اول (اواخر سال ۴۲۰ )، گویا بعضی از مسیحیان زرتشتی تبار مورد آزار قرار گرفته و اعدام شدند. از مرثیه هایی که باقی مانده ، رنج های « نرسی» کشیش زرتشتی تبار اهل ری ، بسیار معروف و تکان دهنده است . بهرام پنجم ، معروف به بهرام گور، سیاست مماشات پدر خود را کاملاً نقض کرد و تحت نفوذ موبدان ، به آزار و شکنجه و قتل مسیحیان کمر بست . مورخین مسیحیِ یونانی نوشته اند که جلادان حکومت ساسانی روش هایی هولناک برای شکنجۀ مسیحیان و بازگرداندن آنان به دین قبلی خود اختراع می کرده اند.
اشراف زادگان و درباریان زرتشتی تبار که به مسیحیت گرویده بودند، بازداشت می شدند و از ایشان خواسته می شد تا از ایمان جدید خود دست بردارند. اگر از این کار امتناع می ورزیدند، مورد شکنجه های هراس انگیز، مصادره اموال ، و مرگ تدریجی با شکنجه های محیرالعقول محکوم می شدند. در احادیثِ باقی مانده ، به اسامی بسیاری از این شهیدان برمی خوریم ، از آن جمله اند مهرشاپور، پیروز اهل گندیشاپور، یعقوبِ مُثله شده ، یعقوب دفتردار دربار، هرمز، سوئن ، و بنیامین .
در کتاب « اعمال دادیشوع » چنین آمده که همه مسیحیان از الگوی این قهرمانان پیروی نکرده اند، “بلکه بسیاری از ایمان برگشتند، عده اندکی اعتراف ایمان را نگاه داشتند و بسیاری از سرزمین خود گریختند یا اختفا اختیار کردند.”
کشتارهای کرکوک
در سال ۴۳۸ ، یزدگرد دوم به جای پدرش بهرام نشست . او در اوایل سلطنت خود با مسیحیان مدارا نمود. اما در سال هشتم حکومت خود، به دلایلی که ناشناخته است ،جور و ستم بر مسیحیان را آغاز نمود. لابور معتقد است که ستم های او علت سیاسی نداشته بلکه احتمالاً تعصب مذهبی او را برانگیخته که مسیحیان را بیازارد.
نقطۀ اوج این جفاها، روزهای ۲۴ و ۲۵ اوت سال ۴۴۶ است . در این روزها، مسیحیان از چند ایالت ایران به شهر کرکَه (کرکوک امروزی ) فراخوانده شدند. درمیان آنان چندین اسقف ، صاحب منصبان کلیسایی ، و اعضای خانواده های برجسته به چشم می خوردند. همگی ایشان در این دو روز به قتل رسیدند و شهادت خود را با شجاعت پذیرفتند.
در میان شهدا، بانویی مسیحی بود به نام شیرین و دو پسرش .شهامت آنان به هنگام شهادت ، چنان افسر ناظر بر کشتار را تکان داد که او نیز خود را مسیحی اعلام کرد، بنابراین چند هفته بعد، اعدام گردید. شهید دیگری که نامش در میان شهدای این دوره می درخشد، شخصی است به نام پتیون .(Pethion) او در نواحی غربی ایران (ناحیه ماد) مبشّر فعالی بود و در اثرفعالیت های بشارتی او، عدۀ زیادی از نجبا و عالی منصبان مسیحی شده بودند.
پتیون به زندان افتاد و پس از شکنجه های بسیار، سر بریده شد.این جفا به یهودیان و ارامنه نیز سرایت کرد و چنان سخت بود که مسیحیان باقی مانده در این مناطق ، سالروز این کشتار را سال به سال گرامی می دارند.
جدایی نهایی از کلیسای غرب
اوج گیری اختلافات زمانی اوج گرفت که « نستوریوس » اسقف کنستانتینوپل اعلام داشت ، که به کار بردن عنوان ” حامل خدا ” برای مریم ، مادر عیسی ، صحیح نیست و باید او را « حامل مسیح » خطاب کرد. سیریل ، پاتریارخ اسکندریه و اسقفان پیرو او اعتراض کردند که با این عنوان ، نستوریوس مریم را فقط مادر طبیعت انسانی مسیح به حساب می آورد و به این ترتیب ، برای مسیح دو شخصیت قائل می شود. نستوریوس نیزمعتقد بود که با به کار بردن اصطلاح حامل خدا (یا در اصطلاح لاتین ، مادر خدا)، برای خدا یک مادر انسانی قائل می شویم .
اما در سال ۴۸۶ شورای دیگری به ریاست آکاسیوس برگزار گردید که به دنبال آن ، کلیسای ایران به طور کامل از کلیسای غرب جدا شد. در این شورا دو نکته مهم تصویب گردید: ۱) اعتقادات نستوریوس به عنوان اعتقاد رسمی کلیسای قلمروساسانی پذیرفته شد. ۲) ازدواج کشیشان و اسقفان مجاز شمرده شد.
ترجمۀ کامل عهدجدید به سریانی
تا پیش از سال ۴۳۱ ، چهار انجیل و بقیۀ کتاب های عهدجدید از یونانی به سریانی ترجمه شد. این ترجمۀ سریانی«پشیتا » می نامند.
تأسیس مدرسه الهیات در نصیبین ایران
در سال ۴۸۹ ، مدرسۀ اِدِسا به خاطر ترویج عقاید نستوری ، به دستور امپراطور بیزانس بسته شد و دانشجویان آن به کلیسای نستوری ایران پناه آوردند. بارصئوما به همراهی نرسای (نرسی یا نِرسِس)، مدیر مدرسه ادسا، ایشان را پذیرفتند و مدرسه ای در نصیبین (که در قلمرو ساسانیان قرار داشت )، برای ایشان و سایر داوطلبین دایر کردند.
این دانشجویان پس از کسب دانش در علوم الهی ، خصوصاً تفسیر کتاب مقدس ، به خدمات کلیسایی گمارده می شدند. این امر باعث شد از یک سو کلیسای ایران از نظر علمی تقویت گردد، و از سوی دیگر اعتقادات نستوری در این کلیسا قوام یابد .
اخلاقیات
مطالعۀ رویدادها و تحولات کلیسای ایران در این دوره، از دیدگاه اخلاقیات انجیل تأثرانگیز و تأسف بار است. اختلافات و رقابت های رهبران با یکدیگر، رهبران فاضلی نظیر بارصئوما، نمایانگر وضع روحانی و اخلاقی کلیسای ایران است .بارصئوما مستقیم یا غیرمستقیم مسئول شهادت بابویه می باشد.
در مورد بابویه نیز که در راه ایمان خود شهید شد، مطالبی نقل شده که حاکی از پول دوستی و رفتار غیرمنضبط او می باشد. خدمت کلیسا برای بسیاری از مقامات کلیسایی گویا وسیله ای برای ارضای حس جاه طلبی شان بود. چنین روحیه و منشی را نه فقط نزد رهبران کلیسای ایران در این دوره ، بلکه نزد رهبران کلیساها در همه جا و در همه دوران ها مشاهده می کنیم .
هر گاه و هر جا که کلیسا از نگریستن به مسیح به عنوان سَروَر و خدمت به او به خاطر عشق به او بازایستد، چنین وقایعی حتماً رخ می دهد. اگرچه چنین روحیه ای همواره در میان برخی از رهبران کلیسا به چشم می خورد، اما همیشه بوده اند رهبرانی که با پارسایی و پرهیزکاری کار خدا را به پیش برده اند. و مهم تر از آن ، در چنین مقاطع تاریکی از تاریخ کلیسا، همواره « بقیتی» وجود داشته است که «نزد بعل زانو نزده اند» (رومیان۱۱: ۵- ۴)؛ همواره بوده اند کسانی که (لباس خود را نجس نساخته اند ) (مکاشفه۳: ۴).
الهیات
درک این مطلب که کلیسای ایران مجبور شد رابطه خود را با کلیسای غرب قطع کند، چندان دشوار نیست. این ارتباط همواره موجب رنج و جفای کلیسای ایران بوده است .درضمن ، جای تعجب است که کلیسای ایران هیچ گاه بطور مستقل اعتقادات مشخصی شکل نداده است .
گویی رهبران کلیسای قلمرو ساسانیان از خود نظر الهیاتی خاصی نداشته اند و اصول اعتقادات شان همواره از غرب وارد می شده است. فراموش نکنیم که اعتقادنامۀ نیقیه زمانی از سوی رهبران کلیسای ایران پذیرفته شد که حدود یکصد سال از تصویب آن می گذشت، آن هم به همت ماروتای غربی ! عقاید نستوریوس نیز از غرب وارد شد و ابداع کلیسای ایران نبود.
مسیحیت در اواخر دورۀ ساسانی
دوران شکوفایی
در آخرین بخش از حکومت درازمدت ساسانیان ، مسیحیت دوره ای نسبتاً آرام را گذراند و مجال یافت تا هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی رشد و توسعه یابد. این آرامی دو دلیل می تواند داشته باشد؛ یکی این که کلیسای ایران در این دوره ، چه از لحاظ تشکیلات و چه از لحاظ اصول عقاید، از کلیسای روم (روم شرقی یا بیزانس) جدا شده بود؛ دیگر آن که رهبران مملکت شاید به این نتیجه رسیده بودند که بهتراست مسیحیان ایران در داخل کشور احساس امنیت کنند تا این که برای امنیت خود، چشم به غرب بدوزند.
به هر حال ، آزادی و امتیازی که یزدگرد اول به مسیحیان داده بود، کم و بیش محترم شمرده می شد. با این حال ، جفاها و آزارهای پراکنده گاه به گاه به چشم می خورد. این جفاها معمولاً زمانی رخ می داد که جنگی با روم درمی گرفت. در چنین دوره هایی ، موبدان از تحریک رهبران سیاسی برای آزار رساندن به پیروان دینی که رقیب سرسخت دین زرتشت به شمار می رفت ، دریغ نمی کردند. در این دوره ، شاهد ظهور رهبران شایسته ای هستیم همچون مارْ اَبای اول .مسیحیت در مناطق مختلف فلات ایران استوار شد و عده ای بیشتر از زرتشتیان به مسیحیت گرویدند، گرچه از تعدادشان اطلاعی در دست نیست .
مارْاَبای اول ، پاتریارخی متفاوت
پیشینۀ مارابا
در سال ۵۴۰ شخصی متفاوت به پاتریارخی برگزیده شد که در قداست ، دانش ، کفایت و تدبیر، نقطه ای درخشان در کلیسای ایران می باشد. این شخص «مارْ اَبا» نام داشت ، او یک پارسی و زرتشتی زاده بود و به سبب تحصیلات و دانش خود، خیلی زود مناصب مهم دیوانی را در نزد حاکم یکی از ایالات اشغال نمود. شرح گرویدن او به مسیحیت جالب است .
می گویند که روزی او قصد داشت با قایق از رود دجله عبور کند؛ دید که یک یهودی ، یوسف نام در قایق است . امر کرد که او را بیرون کنند. قایق به راه افتاد اما به علت شروع طوفانی شدید نتوانست به جلو براند ، بنابراین مجبور شد که بازگردد ، این امر دو بار تکرار شد. مارابا احساس کرد که طوفان شاید به علت خشونتی درگرفته که او در حق آن مرد یهودی روا داشته است . پس گفت که او را به قایق درآورند و قایق به سلامت به ساحل دیگر رود رسید.
در آنجا مارابا پی برد که آن شخص مسیحی است . او چنان تحت تأثیر آن واقعه و ملایمت و فروتنی و ادب آن فرد قرار گرفته بود که مناصب خود را رها کرد، ایمان آورد و تعمید یافت . او پس از گرویدن به مسیحیت ، برای تحصیل الهیات به اسکندریه و مصر رفت . سپس رهسپارنصیبین گشت و در آنجا اعتقادات نستوری را پذیرفت . او تصمیم داشت در آنجا ترک دنیا اختیار کند و راهب شود،اما به تشویق اسقف آن شهر، به تعلیم الهیات پرداخت . آوازۀ پاکی و دانش او چنان پیچید که در سال ۵۴۰ بدون هیچ گونه اعتراضی به اتفاق آراء به پاتریارخی کلیسای امپراطوری ساسانی برگزیده شد.
اقدامات مارْ اَبّا
مارابا فوراً به نقاط مختلف سفر کرد و به کلیساها سرکشی نمود تا اختلافات و تلخی های گذشته را برطرف کند و سر و سامانی به اوضاع بدهد. او در این کار بسیارموفق بود، به علاوه او توانست به اخلاقیات کلیسا که به دنبال اوضاع نا به سامان رهبری بسیار نزول کرده بود، سر و سامان ببخشد. بدین سان ، با تجمل گرایی و فساد اخلاقی رهبران کلیسا و خصوصاً رسم ازدواج با محارم که در میان زرتشتیان رایج بود و برمسیحیان نیز تأثیر گذارده بود، با موفقیت مبارزه کرد.
او در طی سفرهای خود در مناطق مختلف ، متوجه شد که عامۀ مسیحیان تا چه حد از اصول ایمان خود بی خبرند. لذا بی درنگ دست به تدوین” اعتراف نامۀ ایمان” زد که به زبانی بسیار ساده اعتقادات اصول مسیحیت را بازگو می کرد. بر همۀ مسیحیان واجب شد که این اعتراف نامه را بیاموزند و حفظ کنند. او همچنین مدرسۀ الهیاتی را که در تیسفون قبلاً تحت پاتریارخی آکاسیوس تأسیس شده بود، به شکل مدرسۀ الهیات نصیبین تجدید سازمان کرد و آن را احیا نمود .درضمن ، موفق شد کلیسا های جدیدی در اطراف تیسفون ، در جزیرۀ هرمز و در شهر اِدِسا تأسیس کند.
سرانجام مارْاَبّا
از آنجا که مارابا توانسته بود رابطۀ نزدیکی با پادشاه ساسانی ، خسرو اول ملقب به انوشیروان ، برقرار کند، حسادت موبدان برانگیخته شد و ایشان شروع به دسیسه چینی کردند. سرانجام پادشاه مجبور شد او را به آذربایجان بفرستد و در آنجا او را محبوس کند. به او پیشنهاد شد که اگر از دعوت زرتشتیان به مسیحیت دست بردارد، آزادی را به او باز خواهند گرداند. اما او زندان را به این آزادی ترجیح داد.
بعد از مدتی اجازه دادند تا در خانه ای تحت نظر باشد. او از این محل نیز به رتق و فتق امور کلیسایی وارشاد مسیحیان پرداخت . تا این که موبدان یک مسیحی از دین برگشته را مأمور کردند که او را به قتل برساند، این طرح ناموفق ماند. در همین اثناء، شورشی در خوزستان به رهبری یکی از پسران انوشیروان که از یک زن مسیحی متولد شده بود، رخ داد.
موبدانْ ، مسیحیان و شخص مارابا را مسئول این بلوا قلمداد کردند. مارابا برای اثبات وفاداری خود به پادشاه و کشور، پیش قدم شد که به خوزستان برود و شورش را آرام کند و چنین نیز کرد، اما در اثر فشارهایی که طی سالیان دراز بر او وارد شده بود، در همان زمان ، یعنی سال ۵۵۲ درگذشت . در مجموع ، مارابا خدمت بزرگ و مؤثری در جهت تحکیم کلیسای نستوری ایران نمود. تقوا و دانش او چنان عمیق و اصیل بود که حتی تحسین محققین و نویسندگان کاتولیک را نیز برانگیخته است .
کشمکش با مونوفیزیت ها
در نیمه دوم قرن ششم ، به دنبال پاره ای از رویدادها، عقاید مونوفیزیتی در قلمرو ساسانیان رواج یافت . در سال ۵۷۱ ، یک عالم الهی به نام حنانا به ریاست مدرسه الهیات نصیبین گمارده شد. وی در اثر مطالعاتش ، به عقاید مونوفیزیتی گرایش یافت که مدتی پیش از آن ، توسط شخصی به نام «یعقوب بار ادای» در نواحی سوریه گسترش یافته بود.
هم زمان با این امر، گابریل ، پزشک خسرو پرویز نیز برای سرپوش گذاشتن براعمال غیر اخلاقی خود، از ایمان نستوری خود به اعتقاد مونوفیزیتی پیوست و درجریان این امر، شیرین ، همسر ارمنی و مسیحیِ خسرو پرویز را نیز با خود هم داستان ساخت. دربار ساسانی نیز ترجیح می داد که مسیحیانِ قلمروشان در میان خود اختلاف داشته باشند و به ترویج مسیحیت در میان زرتشتیان نپردازند. مبارزه با اعتقادات مونوفیزیتی نیرو و وقت بسیاری از کلیسای نستوری ایران گرفت .
در پایان کار ساسانیان
تاریخ بازی عجیبی است ! وقتی صفحات آن را ورق می زنیم ، گاه حیرت می کنیم که چگونه حماقت ها، خودبینی ها، بوالهوسی ها، و لجاجت های آنانی که در اثر بازی زمانه در رأس قدرت قرار گرفته اند، سرنوشت ملتی را رقم می زند. خسرو دوم ، معروف به خسرو پرویز، یکی از آنان است . او حدود ۲۵ سال از دوران سلطنت خود را به جنگ با روم (بیزانس ) سپری کرد. این جنگ نه فقط سرنوشت ایران ، بلکه اگر اغراق نباشد، سرنوشت دنیا را در مسیر جدیدی قرار داد.
در اثر این جنگ های بی حاصل ، دو ابرقدرت زمان ، ایران و بیزانس ، چنان ناتوان شدند که یارای ایستادگی در برابر قدرتی نوظهور و تازه نفس را نداشتند، قدرت لشکریان اسلام . درچنین شرایطی که دو ابرقدرت زمان ، یعنی ایران و روم در اثر این جنگ ها تضعیف شده بودند ومی بایست مشغول جبران خسارات داخلی باشند، به عنوان نیروی سومی پا به عرصه وجود گذاشت که هیچ مانعی بر سر راه پیشرفت خود نمی دید.
این نیروی تازه نفس ، قدرت گرفته از ایمانی جدید، از شبه جزیره عربستان تمام دنیای متمدن آن روزگار را متصرف شد. لشکر اسلام از سال ۶۳۳ ظرف مدت کوتاهی امپراطوری ۴۰۰ ساله ومنحط و از داخل پوسیدۀ ساسانی را مضمحل کرد. یزدگرد سوم ، آخرین پادشاه ساسانی ، به هنگام فرار در سال ۶۵۱ در مرو به دست آسیابانی کشته شد و بساط شاهنشاهی ساسانی برچیده شد.
لابور می گوید: ” جای تعجب نیست که مسیحیان هیچ کمکی به ساسانیان در مقابله با دشمنان شان نکردند. سریانی زبانان بین النهرین قرن ها بود که به گردن نهادن به ملت های غالب عادت کرده بودند؛ هخامنشیان ، سلوکیان ، اشکانیان ، و ساسانیان بدون هیچ گونه ترحمی ایشان را استثمار کرده بودند. حال نوبت اعراب بود که این سنت را ادامه دهند. برای یک برده مهم نیست که کدام ارباب را خدمت کند!»
محدودۀ کلیسای نستوری ایران
از شواهد و قرائن چنین برمی آید که مسیحیت در امپراطوری ساسانی عمدتاً در درۀ حاصلخیز دجله و فرات (بین النهرین جایی که تیسفون نیز قرار داشت) و نواحی غربی ایران امروزی(خوزستان ، ایلام ، کردستان و آذربایجان ) متراکم بوده است . اطلاعات ما در مورد نواحی مرکزی و شرقی ایران متأسفانه بسیار ناقص است .
دوره استحکام ، توسعه و شکوفایی
مسیحیت در قلمرو ساسانی سرانجام پس از تحمل چند قرن کشمکش و جور و ستم و فشار و محدودیت ،بالاخره توانست تا حدی روی پای خود بایستد. در این دوره است که شاهد شکوفایی مسیحیت در ایران ساسانی هستیم . سرانجام رهبران برجسته ای چون مارْاَبا، ابراهیمِ ایزلا، و مارْ باباییِ کبیر در صحنه مسیحیت ایران ظاهر شدند.
البته وجود چنین افراد برجسته ای دلیل بر آن نیست که ضعف اخلاقی و معنوی که در فصل های پیشین مورد اشاره قرار دادیم ، برطرف شده باشد. به موجب معاهده صلحی که میان خسرو اول و حکومت بیزانس در سال ۵۶۲ منعقد شد، می دانیم که تبلیغ مذهبی متقابل میان زرتشتیان و مسیحیان منع گردید. این خود حاکی از آن است که فعالیت های تبشیری مسیحیان در میان زرتشتیان به قدری زیاد بود که برای جلوگیری از گرایش ایشان به مسیحیت ، قید آن در یک معاهده صلح به عنوان یک تضمین سیاسی ضروری می نمود.
مسیحیت و حکومت
در این دوره از تاریخ ایران ، خصوصاً از زمان خسرو انوشیروان ، رابطۀ حکومت با کلیسا رو به بهبود نهاد با این حال ،. مسیحیان حتی در آن زمان نیز «اهل ذمه» بودند. ایشان شهروندان درجه دو به شمار می آمدند و به جز در میان هم کیشان خود، هیچ نفوذی در امور سیاسی و اجتماعی نداشتند. طبق قانون ، ایشان هیچ گاه هم طراز شهروندان زرتشتی به حساب نمی آمدند. طبق برخی اسناد، مسیحیان حتی گاه مجبوربودند جامۀ خاصی بر تن کنند تا از زرتشتیان متمایز گردند. جالب توجه است که این سیاست بعدها در دورۀ اسلامی نیز پی گرفته شد.
مسیحیان اکثراً طبقه متوسط جامعه را تشکیل می دادند، حتی اگر به خاطر حرفۀ خود ثروتمند نیز می شدند. پیشۀ مسیحیان اغلب امور دیوانی ، بازرگانی یا صنعت گری بود. حرفۀ پزشکی تقریباً به طور انحصاری در اختیار مسیحیان بود. شمار اندکی از آنان زمینداران بزرگ بودند. اما هیچ یک از مسیحیان هرگز به مقامات نظامی گماشته نمی شدند. در ضمن ، خروج از دین زرتشت و گرویدن به مسیحیت ارتداد به شمار می آمد و طبق قانون ساسانیان مجازات این اقدام ، اعدام بود.
نخستین نوشته های مسیحی به زبان فارسی میانه که در موردشان شواهد و قرائن محکمی در دست است ،متعلق به اواخر سده پنجم میلادی است . طبق این شواهد، پاتریارخ آکاسیوس خلاصه ای از اصول اعتقادات مسیحی را از سریانی به فارسی ترجمه کرد تا به حضور قباد اول تقدیم نماید.
در همان زمان ، مَعْنَه شیرازی ، اسقف شهر ریو- اردشیر (بوشهر)، سرودها، خطابه ها و متون آئینی به زبان فارسی تصنیف کرد. تنها سند مسیحی که به فارسی میانه در دست است ، بخشی از ترجمه مزامیر است که در خرابه های صومعۀ نستوری واقع در شویپانگ در نزدیکی شهر بولاییق درصحرای تورفان در ترکستانِ چین یافته شده است. آنچه که تا امروز مسلم به نظر می رسد، این است که زبان فارسی در روزگار ساسانیان جایگاه عمده و مهمی در مراسم ومناسک کلیسایی نداشته و زبان سریانی همواره زبان غالب باقی مانده است .
شاهد این مدعا این است که زرتشتیانی که به مسیحیت می گرویدند و به مناصب بالای کلیسایی می رسیدند، نامی سریانی برای خود برمی گزیدند و فرهنگ سریانی را بر خود می گرفتند؛ مارابا نمونه بارز این امر است . با این حال ، شکی نیست که در این دوره از تاریخ مسیحیت ، کلیسا شروع به استفاده از زبان فارسی کرده بود .
حقوق اهل ذمه
با کشته شدن یزدگرد سوم در سال ۶۵۱ در شهر دوردست مرو، حکومت ساسانی به پایان رسید. این امر به منزلۀ خاتمۀ سلطۀ دین زرتشت به عنوان دین حاکم و دین حکومت بود. در سرزمین ایران ، از آن پس زرتشتیان ، یهودیان و مسیحیان ، هر سه دین غیرحکومتی به شمار می رفتند.
وقتی اعراب بر ایران حاکم شدند، در واقع چیزی برای ایرانیان مسیحی تغییر نکرد. مسیحیت در زمان ساسانیان دین بیگانه و دین دشمنان ایران به شمار می رفت . اما در زمان سلطۀ عرب ، فقط یکی از ادیان غیراسلامی تلقی می شد و در مقایسه با ادیان یهود و زرتشتی ، غالباً حساسیت خاصی نسبت به آن وجود نداشت .
جایگاه مهم مسیحیان در اوائل حکومت اسلامی
در قرون اولیه اسلامی ، مسیحیان به واسطۀ دانش و تخصص خود مورد احترام جامعه بودند و حتی به مناصبی در دربار گماشته می شدند. مراکز آموزشی و فرهنگی مسیحیان نستوری در نصیبین ، گندیشاپور و مرو به فعالیت خود ادامه می دادند و شمار زیادی پزشک ، معلم ، کاتب ، و حسابدار در اختیار خلفا و سایر کشورهای آسیایی قرار می دادند.
حتی شاعری مسیحی در اواخر قرن هفتم به دربار خلیفه عبدالملک (۷۰۵-۶۸۵)راه یافت. در اوائل دوره خلفای عباسی (از ۷۴۹ م.) ایرانیان عهده دار مسئولیت های حساسی در حکومت گردیدند؛ بسیاری از این ایرانیان ، مسیحی بودند.
تنگ شدنِ فزایندۀ عرصه بر اهل ذمه
در زمان عمر دوم ، عرصه بر مسیحیان تنگ شد. این خلیفه ، به خاطر غیرتی که برای اسلام داشت ، مقرراتی را که قبلاً در خصوص مسیحیان اجرا نمی شد، به اجرا گذاشت . او کلیساهای نوبنیاد را تخریب کرد، مسلمین را از خراج معاف کرد و مسیحیان را مکلف به پرداخت هم خراج و هم جزیه نمود.
لذا عده زیادی از مسیحیان به اسلام گرویدند. رویه سخت گیرانۀ عمر بعد از او متوقف گردید. اما با گذشت زمان و استقرار بیشتر دین اسلام ، چه به جهت جنگ با بیزانس و چه به جهت تعصب و غیرت دینی ، عرصه بر مسیحیان تنگ تر می شد و آزارهایی به آنان روا داشته می شد، گرچه کشتاری مانند زمان ساسانیان صورت نگرفت .
استقرار حکومت اعراب و فراگیر شدنِ دین اسلام و جاری شدنِ تمام و کمالِ احکام اسلامی یک شبه صورت نگرفت . از برچیده شدن نظام ساسانیان تا استحکام کاملِ نظام جدیدِ اسلامی مدت ها طول کشید. در این فاصله ، کلیسای نستوری مجال یافت تا نفسی تازه کند و به مسائلی به غیر از حفظ موجودیت خود بیندیشد. به همین دلیل ، در طول سه سدۀ نخستِ حکومت خلفای عرب ، کلیسای نستوری توانست در امور سازمانی و تشکیلاتی و نیز در امر تبشیر ، گسترش و پیشرفت داشته باشد.
اما عوامل متعددی از داخل و خارج کلیسا دست به دست هم دادند تا در سه سدۀ بعدی (سده ۱۱ به بعد) موجبات ضعف و سستی و در نهایت اضمحلال آن را فراهم آورند. در پایان هزاره اول ، مسیحیت ایران به درخت تنومندی می مانست که از درون تهی شده بود. وقتی تندباد هجوم ترکان و مغولان وزید، این درخت تاب مقاومت نیاورد. حمله مغول عامل اضمحلال مسیحیت در مشرق زمین نبود؛ آن را فقط می توان به تیر خلاص تشبیه کرد.
وقتی به مسیحیت نستوری در قرون پانزدهم و شانزدهم نگاه می کنیم ، چیزی جز اقلیتی قلیل در منطقه موصل و کرکوک و کردستان و آذربایجان غربی نمی بینیم .اما چرا مسیحیت در ایران از میان رفت ؟ آیا اسلام عامل اصلی اضمحلال آن بود؟ یا حمله مغول ؟ اگر چنین باشد، چرا مسیحیت در ارمنستان و گرجستان از میان نرفت ، چرا که آنها نیز در همین شرایط قرار داشتند؟ علل و اسباب ضعف و تنزل مسیحیت در ایران ، متعدد می باشد. بعضی از این علل ، مربوط به وضعیت داخلی مسیحیت و کلیسا می شد، و برخی دیگر ناشی از فشارها و محدودیت های وارده از اجتماع بود.
عوامل بیرونی
حملۀ مغول
ضربۀ مهلک بر پیکر نحیف کلیسای ایران را مغولان وارد آوردند. با قتل عام مردم شهرها (نظیر مرو و نیشابور)، تمام سکنه ، از جمله مسیحیان شهر از میان می رفتند و دیگر جایگزین نمی شدند. بدین سان ، کلیساها و مسیحیت به تدریج در قرون بعدی ، از مناطق شرقی و مرکزی ایران محو گردید.
عوامل درونی
فقدان بصیرت روحانی رهبران کلیسا
از مطالعه و بررسی رفتار و اخلاق رهبران کلیساها، پیداست که اینان نه فقط در کلیسای ایران بلکه در سایر سرزمین ها، دیگر از آن قدرت روحانی و معنوی ، و آن سرسپردگی خالصانه به تعالیم مسیح ، و ایمان زنده به عیسای قیام کرده ، برخوردارنبودند.
زبان و فرهنگ
کلیسای ایران از بدو پیدایش ، همواره زبان سریانی را در مراسم کلیسایی به کار می برده است. مسیحیتی سست بنیاد، بسیاری از مسیحیان فقط در ظاهر مسیحی بودند. بنابراین ، بسیاری از آنان به اسلام گرویدند یا مهاجرت کردند. به این ترتیب ، روز به روز از شمار مسیحیان کاسته می شد.
به عنوان مثال:
شمعون ، مطران ریو اردشیر (بوشهر)، در نامه ای که خطاب به پاتریارخ عیشویهب سوم نوشته ، لب به شکایت گشوده که بسیاری از مسیحیان فارس و کرمان ، بدون این که جفایی از جانب اعراب متوجه شان باشد، فقط برای فرار از پرداخت خراج و جزیه ، به اسلام گرویده اند. در اواخر قرن دهم نیز «ماری بن سلیمان » وقایع نگار نستوری گزارش کرده که بسیاری از مسیحیان ایران در اثر جفا و نیز فساد روحانیون مسیحی ، به اسلام گرویده اند.
ضعف روحانی و ایمانی مسیحیت فقط مختص مشرق زمین نبود. در غرب نیز مسیحیت بارها دوره های بسیار تاریکی را گذرانده است . اما در آنجا به خاطر نبودنِ فشارهای اجتماعی و سیاسی و جور و ستم ، کلیسا می توانست بعد از مدتی خود رابه واسطۀ خدمات و فداکاری های مردانی مقدس ، همچون فرانسیس آسیزی ، احیا نماید و به راه خود ادامه دهد.
اما بدبختانه ، کلیسای ایران در تمام دوره های موجودیت خود، هیچ گاه مجال نفس کشیدن و احیای خود را نداشته و همواره مورد ظلم و ستم و محدودیت و محرومیت قرار داشته است .
مسیحیت در دوره استیلای مغول
هلاکوخان که فاتح ایران و بغداد بود، همسری مسیحی داشت به نام «دُقوز خاتون ». می گویند مادرش ، سارکوتی باجی نیز مسیحی بوده است . از این رو، وقتی زمام امور ایران و خاورمیانه را به دست گرفت ، به مسیحیان آزادی ای اعطا کرد که در تمام طول حیات مذهبی شان از قرن اول تا آن زمان نداشتند. در دوره هلاکوخان وپنج خان بعدی ، مسیحیت دین ممتاز و اسلام دین مغضوب بود. در این زمان کلیساها و دیرها بنا شدند.
اما مسیحیانی که گویا بویی از اخلاقیات مسیحی نبرده بودند، بر مسلمین جفا رساندند و کوشیدند قرن ها حقارت را جبران کنند. آنان در ماه رمضان در ملأ عام شراب می نوشیدند و آن را بر لباس مسلمین می پاشیدند یا بر مدخل مساجد می ریختند. صلیب را در کوچه ها می گرداندند و کسبه را مجبور می کردند به آن ادای احترام کنند و بسیاری اعمال ضد مسیحی دیگر!
کلیساها در سراسر ایران از میان رفت و طبق اطلاعات موجود، فقط در شهرهای بغداد، موصل ، اربیل ، نصیبین ، دیاربکر، مَیفرقاط ، ماردیس ، تبریز، ارومیه و مراغه کلیسایی وجود داشته است . طبق این فهرست ، فقط سه شهر درمحدوده ایران امروزی دارای کلیسا بوده است . اما این پایان غم ها و رنج ها نبود. با تصرف کامل ایران در سال ۱۳۹۵ توسط تیمورخان ، باقیمانده مسیحیت سال های پیشین نیز از صفحه روزگار محو شد.مسیحیان باقی مانده یا مسلمان شدند یا به کردستان گریختند و ملتی را تشکیل دادند که امروزه « آسوری »نامیده می شود.
فصل هشتم
از سال ۱۸۴۲ ، کلیسای انگلستان کشیشانی را مأمور رسیدگی به امور نستوریان نمود. فعالیت این افراد، به خصوص کشیشی به نام (Rev. George Percy Badger) » جرج پرسی بادگر ، منجر به ایجاد میسیون اسقف اعظم کانتربوری برای مسیحیان در سال ۱۸۸۱ گردید. مقر این میسیون ابتدا در ارومیه بود و در سال ۱۹۰۳ به شهری در نزدیکی دریاچه وان (ترکیه ) منتقل شد.
از میان خادمین برجسته باید از کشیش ارشد ویگرام سال های ۱۹۰۲ تا ۱۹۱۲ نام برد که بین مسیحیان این میسیون ، خدمت کرد. نامگذاری این میسیون به نام مسیحیان باعث شد که از این تاریخ به بعد این مسیحیان در همه جا تحت عنوان « آسوری » یا آشوری شناخته شوند. هدف این میسیون مطلقاً تغییر عقاید نستوریان نبود.
در قرن نوزدهم ، میسیون هایی از کلیسای لوتری دانمارک ، کلیسای لوتری نروژ، کلیسای باپتیست نزد آسوری ها آمدند. در سال ۱۸۲۷ تعدادی از آسوری ها به روسیه گریختند و به کلیسای ارتودکس روس پیوستند. در سال ۱۸۹۸ نیز یک هیأت آسوری به روسیه رفت و در مقابل کمک روس ها قول داد که به کلیسای ارتودکس ملحق شود. روس ها نیز در ارومیه کلیسا و مدارسی بنا کردند.
اما این اقدامات به نتیجه ای نرسید و آسوری ها کماکان نستوری باقی ماندند. کمک خارجی به آسوری ها و کلیسای نستوری ، همواره امری دشوار بوده است. مسئله ای که وجود دارد، این است که برای آسوری های نستوری نه فراموش کردن گذشته تاریخی شان و پیوستن کامل به یک کلیسای خارجی ممکن است ، و نه کلیسای نستوری در اصل و در ماهیت قادر است نیازهای مسیحیان خود را برآورده سازد. درضمن ، چه کمک روحانی و کلیسایی می توان کرد به ملتی که نه سرزمینی از آن خود دارد و نه می داند فردا در کدام نقطه جهان زندگی خواهد کرد.
مصائب آسوریان
در گیرودار جنگ جهانی اول ، ملت نستوری به همراه سایر مسیحیانی که در سرزمین های عثمانی زندگی می کردند، زحمات و مصائب دلخراشی را متحمل شدند. حکومت عثمانی همان حالتی را در قبال مسیحیان داشت که ساسانیان و بعدها اعراب داشتند. از آنجا که حکومت عثمانی ، با روسیه در جنگ بود و ظَن آن می رفت که مسیحیان با روسیه تزاری همکاری کنند، ایشان را از خانه و کاشانه راندند و یا قتل عام کردند.
قتل عام یک و نیم میلیون ارمنی در این سال ها فجیع ترین اتفاق این دوره می باشد که متأسفانه کمتر از آن یاد می شود. آسوریان یا نستوریان مقیم سرزمین های تحت سلطه عثمانی نیز آزار فراوان دیدند. در اثر این مصائب ، ایشان به نواحی ارومیه ، به یک اردوگاه نظامی روسی پناه آوردند.
با وقوع انقلاب سرخ در روسیه و خروج نظامیان روس از این منطقه ، آسوریان چاره ای ندیدند جز حرکت به سوی جنوب عراق و پناه آوردن به نیروهای انگلیسی که به طرف شمال در حال پیش روی بودند بسیاری در راه تلف شدند. در همین اثنا، جنگ پایان یافت . حکومت مستقل عراق تشکیل شد اما انگلستان ناظر بر امور بود. آسوری ها عمدتاً در حوالی موصل و کرکوک اسکان داده شدند. بعضی از آنان در ارتش انگلیس مستقر در عراق ثبت نام کردند و در چند مورد مسلمین را کشتند.
کم کم آتش خصومت میان مسیحیان و مسلمین افروخته شد. دولت انگستان نگران آینده این گروه کوچک مسیحیان بود. از همان اوائل دهه ۱۹۲۰ دولت انگلستان در پی یافتن جایی برای اسکان دائمی آسوریان بود. کشورهای نوپای خاورمیانه عربی و برخی کشورهای آمریکای لاتین مورد نظر بودند.
پس از تحقیقات و بررسی های مختلف ، با نظر جامعه ملل قرار شد اینان در دشتی در شمال سوریه اسکان داده شوند و هزینه شهرسازی را با کمک چند کشور تهیه کنند. اما متأسفانه به علت وضع نابسامان سیاسی و اقتصادی کشورها بعد از جنگ جهانی اول ، این طرح به مرحله اجرا در نیامد.
با تعهد پادشاه وقت عراق مبنی بر تأمین امنیت آسوریان ، ایشان در عراق باقی ماندند. گروه دیگری از ایشان نیز همچون گذشته ، درحوالی ارومیه به زندگی ادامه دادند. در حال حاضر، تعداد زیادی از آسوریان به کشورهای غربی ، خاصه ایالات متحده مهاجرت کرده اند.
دورۀ فعالیت های میسیونری
از سده شانزدهم تا پایان قرن بیستم
پس از حملۀ تیمورخان
حملۀ تیمور لنگ به ایران و پریشانی ای که در اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران به وجود آورد، در کنار ویرانی ها و لطمات بی شماری که بر پیکر این سرزمین و مردم رنجدیدۀ آن وارد آمد، این نتیجه را داشت که کلیسای رنجور و بیمار نستوری را نیزبه کوچک ترین حد خود تبدیل کرد.
از این تاریخ به بعد، اکثریت مطلق جمعیت ایران را مسلمین سنی و شیعه تشکیل می دادند و زرتشتیان و مسیحیان و یهودیان اقلیت بسیار ناچیزی به شمار می آمدند. از این تاریخ به بعد، گرچه پدیده ای به نام کلیسای ایران دیگر عملاً وجود ندارد، اما مسیحیت در ایران به واسطه فعالیت مُرسَلین (میسیونرهای) خارجی و اسکان ارامنه در داخل ایران ، حضور خود را تداوم بخشید.
فعالیت میسیونرهای کاتولیک
حضور پرتغالی ها در جزیره هرمز
اتفاق مهمی در قرن شانزدهم ، در اوائل دورۀ صفویه افتاد که برای تاریخ مسیحیت در ایران از اهمیت زیادی برخوردار است ، چرا که پای مرسلین یا میسیونرها را به ایران گشود. در سال ۱۵۰۷ پرتغالی ها جزیره هرمز را متصرف شدند و آن را تبدیل به مرکز مهم تجارت بین المللی کردند. جمعیت جزیره هرمز اختلاطی بود از اعراب ، یهودیان و ایرانی ها. در سال ۱۵۷۵ تعدادی از راهبان پرتغالی به این جزیره آمدند تا کاتولیک های پرتغالی مقیم آنجا را خدمت کنند.
اعزام نمایندۀ پاپ
رویداد مهم دیگری که در این زمان رخ داد، گسیل یک نجیب زادۀ ونیزی از سوی پاپ در سال ۱۵۸۴ (Giambattista Vecchietti) به نام جان باتیستا وِچِتی بود . گرچه مأموریت او اساساً سیاسی بود، اما او بیشتر همّ خود را مصروف اقدامات مذهبی کرد. آنچه که از فعالیت های او باید به یاد داشته باشیم ، جمع آوری ترجمه های کتاب مقدس به زبان یهودی -فارسی است(منظور از اصطلاح یهودی -فارسیترجمه های عهدعتیق یا بخش هایی از آن به زبان فارسی اما به خط عبری است ).
بسیاری از نسخی که او به دست آورد، نهایتاً به کتابخانه واتیکان و سایر کتابخانه های معتبر ارسال شد. وچتی به این اکتفا نکرد، بلکه کوشید تا این نسخ را به خط فارسی برگرداند، تا برای فارسی خوانان نیز قابل استفاده گردد.
مأموریت های سیاسی –مذهبی
در زمان شاه عباس ، کشورهای مختلف اروپایی فرستاده های متعددی به دربار ایران گسیل داشتند. بعضی از درباریان یا وابستگان شان در اثر مراوده با این فرستادگان ، مسیحی شدند. اما این روند هیچ گاه به تودۀ مردم سرایت نکرد. درهم آمیختگیِ فعالیت های مذهبیِ این فرستادگان با مأموریت سیاسی شان این ظن دائمی را در ذهن ایرانیان پدید آورد که همه مُرْسِلین قابل اعتماد نمی باشند.
کوچاندن ارمنیان
رویداد بسیار مهمی که در زمان سلطنت شاه عباس روی داد، کوچاندنِ اجباریِ ده ها هزار ارمنی (شاید هم چیزی بیش از یکصد هزار نفر) از ارمنستان به نقاط مختلف ایران بود. بخش عمدۀ ایشان در محله ای نزدیک اصفهان اسکان داده شدند؛ شهری که به این ترتیب بنا گردید، جلفای نو نامیده شد.
گمان می رود شاه عباس ایشان را به این علت به داخل ایران کوچاند تا از ایشان در بنای عمارات سلطنتی و پل ها و هنرآفرینی در این بناها بهره گیرد، چرا که هنرمندان و معماران فراوانی در میان ایشان بود. ارمنیان به خاطر آشنایی با زبان های خارجی و فنون تجارت بین المللی ، همواره به عنوان نمایندگان سیاسی و اقتصادی دربار ایران نزد کشورهای خارجی خدمات شایان توجهی انجام داده اند.
نکته بسیار مهم این است که علی رغم تمام تهدیدها و محدودیت ها، ملت ارمنی ساکن ایران هیچ گاه دیانت و فرهنگ خود را ترک نکرد. عظمت ایستادگی و عزم راسخ این ملت برای تداوم حیات ملی خود، در مقابل هزاران سال جور و ستم ، قابل ستایش است !
مرسلین کارملی
در سال ۱۶۰۴ ، پاپ هیأتی از مرسلین کارملی را به ایران فرستاد. ایشان در سال ۱۶۰۴ به اصفهان رسیدند. این عده به خاطر رویه خاص زندگی شان ، تأثیر چشم گیری بر مردم عادی اطراف خود و نیز بر ارامنه گذاردند. یکی از رهبران ایشان ، پدر جان تادئوس مراوده نزدیکی با شاه عباس برقرار نمود.
کارملی ها برای مدت حدود یکصد و پنجاه سال توانستند حضور خود را در ایران ابقا کنند (احتمالاً بیشتر در نواحی اصفهان ). پدر تادئوس کوشش زیادی مبذول داشت تا واتیکان را متقاعد به ارسال کمک های مالی و معنوی برای احداث مدرسه برای کودکان مسیحی و غیرمسیحی سازد، اما غیرت او با بی توجهی واتیکان روبرو شد. شاید در غیراین صورت ، وضع مسیحیت در ایران به گونه ای دیگر می شد که می دانید!

جور و ستم اواخر دوره شاه عباس
شاه عباس در اواخر حکومت خود رویه ای بسیار سختگیرانه نسبت به عموم مسیحیان ، چه ارمنی ، چه گرجی ، و چه کاتولیک در پیش گرفت . لازم به تذکر است که شاه عباس در سال ۱۶۱۴ ده ها هزار گرجی و چرکس (مردمی در منطقه قفقاز) را به حوالی اصفهان و شیراز کوچاند. بسیاری از ایشان در اثر تعصبات مذهبی حکام محلی به قتل رسیدند. از ارامنه نیز بسیاری در رنج به سر بردند یا کشته شدند.
فرمانی علیه مسیحیان
شاه عباس درست پیش از مرگش در سال ۱۶۲۹ ، فرمانی صادر کرد که به موجب آن ، هر مسیحی که اسلام بیاورد، حق خواهد داشت که اموال خویشان خود را تا پشت هفتم در اختیار خود در آورد (بعدها این موضوع به چهار پشت تقلیل یافت) .
در زمان سایر پادشاهان صفوی
در سال ۱۶۴۹ ، یکی از کشیشان غیور کارملی ، به نام پدر دیماس ، به حوالی شیراز و تخت جمشید، جایی که گرجی ها و سایر مسیحیان بخت برگشته زندگی می کردند، رفت . در یکی از این مناطق ، او به تعداد زیادی چَرْکَسِ مسیحی برخورد. او متوجه شد که بسیاری از آنان در اثر فقر و جهل ، مسیحیت را رها کرده ، به اسلام گرویده بودند، اما مایل بودند باز به آغوش مسیحیت بازگردند. علی رغم تلاش های پدر دیماس ، این مردم در سال های بعدی به حال خود رها شدند و در جماعت مسلمان منطقه مستحیل گردیدند، طوری که دیگر امروز اثری از آنان باقی نیست .
شاید تجربۀ میسیونر انگلیسی در دهه ۱۹۳۰ آخرین اثر باشد از این قومی که زمانی مسیحی بودند. این میسیونر که برای خدمات پزشکی به روستاهای اطراف شیراز رفته بود، در یک دهکده کوچک دید که مادر خانواده به هنگام پختن نان ، بر روی آن صلیب می کشد. آن زن نمی دانست معنی این کار چیست ، اما گفت که این فقط یک سنت است . این زن یک مسلمان بود.
درزمان شاه سلیمان صفوی ، وضع مسیحیان و یهودیان بسیار رقت انگیز شد. جور و ستمی که این پادشاه روا داشت ، در سال ۱۶۷۸ به اوج خود رسید. هزاران یهودی کشته شدند و اموال ارمنیان چپاول شد و فرزندان شان فروخته شده و بسیاری از دختران شان به حرمسرای پادشاهِ بوالهوس ربوده شدند. مرسلین خارجی ، چه کارملی های ایتالیایی و چه پدران فرانسوی ، جز حفظ موجودیت خود کار دیگری از دست شان برنمی آمد. حتی بعضی از این کاتولیک ها به اسلام گرویدند که باعث انزجار حتی مسلمین گردید.
در دوره نادرشاه افشار
نادرشاه در سال ۱۷۴۰ دستور داد تا کتاب مقدس و قرآن به فارسی ترجمه شود. گویا او قصد داشت دین جدید و واحدی به وجود آورد. طبق دستور او یهودیان عهدعتیق را، کاتولیک ها اناجیل را و ارمنیان بقیه عهدجدید را می بایست ترجمه کنند.
این ترجمه می بایست ظرف شش ماه صورت گیرد، و چنین نیز شد. اما نادرشاه نتوانست دین مورد نظر خود را به وجود آورد. او در اواخر عمر خود جور و ستمی بر ارمنینان و بعد بر مسلمین نیز وارد آورد. مرسلین کاتولیک گرچه اثری بر تاریخ نگذاردند، اما حضور آنان و خدمات فداکارانه ، بی پیرایه و پرمهرِ اکثرِ آنان قطعاً اثری بر ابدیت بسیاری از مردم فقیر و بینوای ایران داشته است .
در سده های ۱۹ و ۲۰
فعالیت کشیشان کاتولیک که در اواسط سده هجدهم در اثر اوضاع وخیم کشوربه حال تعلیق در آمد، از اواسط قرن نوزدهم در اثر مجاهدت های یک فرانسوی به نام مجدداً شکوفا گردید. او که یک زبان شناس برجسته بود به نام (Eugene Bore) اوژن بوره و با زبان های شرقی منجمله فارسی آشنایی کامل داشت ،او از طرف دولت فرانسه به یک مأموریت علمی به اصفهان اعزام شد.
کوتاه زمانی پس از ورودش به اصفهان ، پی به نیاز مبرم جامعه ایران به مدارسی به سبک اروپایی برد. تلاش های پیگیر او همکاری دیگران را برانگیخت و بعد از مدتی ، مدارسی در چند شهر ایران از جمله تهران ، تبریز، و اصفهان تأسیس گردید. شاید هنوز بعضی خاطرۀ مدارس ژاندارک و سن لوئی را که بر اساس تفکر و جهان بینی او بنیان گذاشه شد، به خاطر داشته باشند. بعدها، سایر گروه های کاتولیک نیز فعالیت هایی در پیش گرفتند. در این میان ، باید از خدمات ارزندۀ خواهران و برادران کوچک عیسی در جذام خانه های ایران با احترام یاد کرد.
اکثر میسیونرهای کاتولیک بعد از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ مجبور به ترک ایران شدند. در حال حاضر فقط چند میسیونر در کلیسای کاتولیک آشوری و در جذام خانه های تبریز و مشهد مشغول خدمت می باشند.
فعالیت میسیونرهای پروتستان
موراوی ها
نخستین میسیونرهای پروتستان که قدم به ایران گذاشتند، دو پزشک آلمانی بودند. این دو با زحمت فراوان ، در سال ۱۷۴۷ وارد ایران شدند تا در میان زرتشتیان یزد به خدمات میسیونری بپردازند. اما به خاطر ناامنی اوضاع کشور، هیچ گاه به یزد نرسیدند و به اروپا بازگشتند.
هنری مارتین و نخستین ترجمۀ عهدجدید به فارسی
هنری مارتین ، کشیش جوان انگلیسی ، در سال ۱۸۰۵ یعنی در ۲۴ سالگی به هندوستان رفت تا ضمن خدمت کلیسایی در میان انگلیسی های مقیم آن سرزمین ، عهدجدید را به یکی از زبان های هندی و نیز به فارسی برگرداند. او برای ترجمه کمک می گرفت ؛ وی چند سالی را در ایران برای یادگیری فارسی ، از یک عرب به نام « ثبات » سپری کرده بود که مدعی بود زبان فارسی را خوب می داند.
وقتی ترجمه فارسی به پایان رسید، مارتین آن را به چند ایرانی نشان داد، اما با تأسف متوجه شد که فارسی ای که در این ترجمه به کار رفته ، آمیخته به عربی است و شیوا نمی باشد. لذا برای تکمیل ترجمۀ فارسی خود، با این که به شدت از بیماری سل رنج می برد و حس می کرد عمرش دیری نخواهد پایید، عازم ایران شد و در ۹ ژوئن ۱۸۱۱ به شیراز رسید.
در آنجا به کمک مردی فاضل به نام میرزا سید علی، ترجمۀ عهدجدید را اصلاح و تکمیل نمود. این نخستین باری بود که عهدجدید به طور کامل و از زبان یونانی به فارسی ترجمه می شد. پس از ماه ها تلاش ، در شرایطی که وضع جسمی مارتین روز به روز بدتر می شد، ترجمه عهدجدید در ۲۴ فوریه ۱۸۱۲ تکمیل گردید و در ژوئیۀ همان سال به پیشگاه فتحعلی شاه تقدیم شد. ترجمه هنری مارتین از عهدجدید بلافاصله توسط انجمن کتاب مقدس روسیه در سن پترزبورگ به چاپ رسید. این ترجمه بعدها بطور مکرر منتشر شد و همچنین اساس ویرایش های بعدی قرار گرفت . ترجمه سنتی یا قدیمی که اکنون در دسترس است ، ویرایشی است از ترجمه هنری مارتین که در اواخر قرن نوزدهم صورت گرفته است .
هیأت (انجمن ) مرسلین کلیسایی
در سال ۱۷۹۹ ،هیأت مرسلین کلیسایی در انگلستان توسط کلیسای انگلیکن با هدف تبشیر در جهان تأسیس گردید. نخستین میسیونر این هیأت که به ایران آمد، کشیش رابرت بروس بود.
سال ۱۸۶۹ در جلفای اصفهان اقامت گزید و به فراگیری زبان فارسی پرداخت و پذیرفت که خدمت خود را در ایران گسترش دهد. پافشاری های او در هیأت CMS ارائه خدمات نوع دوستانه در زمینه های بهداشت و درمان و آموزش و پرورش بود. در اثر خدمات این هیأت ، مراکز درمانی و آموزشی در شهرهای اصفهان ، یزد ، کرمان ، شیراز و زاهدان تأسیس شد. میسیونرهای انسان دوستانۀ در کنار خدمات خود، نمازخانه هایی نیز برای عبادت خود احداث می کردند.
از بطن این فعالیت های خیرخواهانه و مذهبی ، در سال ۱۹۱۳ کلیساهای اَنگلیکن ایران به وجود آمد که به کلیسای اسقفی معروف گردید. فعالیت بیمارستان اصفهان و مراکز نابینایان در آن شهر و تهران ، کماکان تا زمان انقلاب اسلامی ایران ادامه داشت . خدمات ارزندۀ این خدمتگزاران همیشه در یاد مردم ایران خواهد ماند.
میسیون پرزبیتری آمریکا
میسیون پرزبیتری در زمینۀ ترجمه کتاب مقدس و چاپ کتب و سرودنامۀ فارسی نظیر « قاموس کتاب مقدس » و « سیاحت مسیحی » ، با هیات CMS همکاری داشتند. دانشگاه دماوند که تا زمان انقلاب اسلامی دائر بود، از یادگارهای میسیون پرزبیتری می باشد. شخصی فاضل نیز به نام دکتر جردن اقدام به تأسیس دبیرستان کرد.
این همان کالج معروفی است که بعدها ( کالج آمریکایی ) نام گرفت . منطقه اطراف این دبیرستان هنوز نیز نزد بسیاری از تهرانیان قدیمی ، البرز در چهارراه کالج نامیده می شود. بسیاری از وزرا و دولت مردان، در دوره سلطنت محمدرضاشاه پهلوی در این کالج تحصیل کرده بودند.
به جا است اشاره کنیم که دکتر سعید خان کردستانی از ثمرات فعالیت این میسیون می باشد. این میسیونرها خدمات ارزنده ای در زمینه های فرهنگی و بهداشت به مردم ایران کردند. شاید امروز که بیمارستان ها و مراکز درمانی و بهداشت در سراسر کشور به خوبی جا افتاده، و تعداد روزافزونی از ایرانیان در اثر اجباری شدن تحصیلات، از نعمت سواد بهره مند شده اند، در درک ارزش فداکاری های این مرسلین کمک کند.
در دوره هایی که در این آب و خاک، نه بهداشتی وجود داشت و نه درمانگاهی و نه مدرسه و کالجی، این میسیونرها خدمت بسیار ارزنده ای انجام دادند. شاید خوانندگان جوان ما اطلاع نداشته باشند که در دوره حکومت خاندان پهلوی که فعالانه کوشش می شد پایهای مذهب شیعه سست شود و فرهنگ مبتذل غربی بر جامعه حکمفرما گردد، نه فقط هیچ مانعی بر سر راه فعالیت های علنی و گسترده میسیونرهای خارجی و مبلغین داخلی وجود نداشت،بلکه با آنان با نهایت احترام رفتار می شد.
مبشرین مسیحی حتی در دورافتاده ترین دهات ایران نیز فعالیت داشتند و نشریات مسیحی و کتب مقدسه را پخش می کردند. اما نگارنده که شخصاً شاهد این فعالیتها بوده، شاهد این واقعیت هم بوده که کسی متاع آنان را خریدار نبود.
فعالیت آنان یا با پایبندی مردم به دین خودشان روبرو می شد (بدون این که حکومت ممانعت یا محدودیتی قائل شود)، یا مردم اساساً اهمیتی به دین و امور معنوی نشان نمیدادند. طبق آمارهای موجود، تعداد کسانی که در تمام قرن نوزدهم و در قرن بیستم تا پیش از انقلاب اسلامی، در ایران به مسیحیت گرویدند، مجموعاً از چند صد نفر تجاوز نمی کند! فعالیت این مبشرین و مبلغین در نظر مردم مترادف بود با اشاعه فرهنگ غربی. مسیحی شدن مترادف بود با “ارمنی شدن”، یعنی تغییر ملیت و فرهنگ. خلاصه آن که علی رغم کلیه این فعالیت های گسترده، مسیحیت با اقبالی مواجه نشد.
بعد از انقلاب اسلامی ایران
جامعه ایران در اثر انقلاب اسلامی به گونه ای ریشه ای در همه ابعاد اجتماعی دگرگون شد. مسیحیت در ایران نیز از این دگرگونی دور نماند. کلیه میسیونرهای خارجی ناگزیر به ترک ایران شدند. اکنون برای اولین بار در سراسر تاریخ ایران، کلیساها می بایست سر پای خود بایستند. با برچیده شدن بساط ابتذال و هرزه گی از شئون مختلف اجتماع و در اثر برخی سرخوردگی ها، چیزی نگذشت که عده ای از ایرانیان به جستجوی آلترناتیو یا راه حل متفاوتی برآمدند.
یکی از این آلترناتیوها، روی آوردن به کلیساها بود. کلیساها خیلی زود با مراجعین جدیدی روبرو شدند. تعداد اعضای کلیساها افزوده شد و مردم به مسیحیت علاقه بیشتری نشان دادند. اگر بخواهیم با دیدی تحلیلی به موضوع بنگریم، باید بگوییم که چنین استقبال جدیدی (با این که تعداد مراجعین به کلیساها نسبت به کل جمعیت کشور، بیش از حد ناچیز بوده است)، عمدتاً به علت ایجاد ناگهانی علاقه مردم به مسیحیت نیست!
علت این امر را باید در واکنشهای روان شناختی مردم به مسائل اجتماعی جستجو کرد. این خود بحثی است مبسوط که در این کتاب کوتاه، مجال بررسی آن نیست. برخی به خاطر نبود تفریحات دیگر، برخی به خاطر روحیه شاد حاکم بر کلیساها، برخی به خاطر احساس تعلق به یک “گروه” و پذیرش از سوی آن، برخی به علت جذب شدن به نوعی “فرهنگ غربی”موجود در کلیساها، و برخی نیز طبعاً از سر اخلاص به مسیحیت گرویدند.
از اواسط دهه هشتاد قرن بیستم، پدیده ای جدید بر جامعه ایران سایه افکند: مهاجرت به خارج! دیری نپایید که اعضای کلیساهای مختلف نیز به خیل مهاجران پیوستند. چیزی نگذشت که شایع شد کشورهای غربی به ایرانیانی که تغییر دین داده باشند، اجازه اقامت می دهند. طبعاً این امر انگیزه دیگری شد که عده بیشتری جذب کلیساهای داخل و خارج ایران شوند. در سال های اخیر، محدودیت و سختگیری بیشتری بر کلیساها اِعمال میشود و این امر موجب شده تعداد مراجعین به کلیساهای تبشیری داخل کشور تحت کنترل درآید.
اما پدیده جدیدی جایگزین کلیساها گردید، برنامه های ماهواره ای و اینترنتی! طبق اظهارات گردانندگان این رسانه ها، عده نسبتاً زیادی از این طریق جذب مسیحیت میگردند. همان طور که گفته شد، ایرانیان مسیحی در خارج از کشور نیز کلیساهایی دایر کرده اند و فعالیت تبشیری گسترد ه ای میان ایرانیان مهاجر دارند.
اما بنا بر مشاهدات شخصی نگارنده، علیرغم آزاد ی هایی که در کشورهای غربی وجود دارد و با وجود فعالیت های گسترده این کلیساها، تعداد ایرانیانی که در خارج از کشور رسماً عضو کلیساهای فارسی زبان هستند، از دو یا حداکثر سه هزار نفر تجاوز نمی کند! و باز طبق مشاهدات شخصی نگارنده، شمار اندکی از این مسیحیان ایرانی، پایبند اصول اخلاقی سختگیرانه مسیحیت م ی باشند. اکثر این افراد پیرو مسیحیتی “رقیق شده” می باشند.
کلیسای شرق آشور
کلیسای شرق آشور یا کلیسای نستوری ، بازماندۀ کلیسای ایران باستان است . هنوز چند هزار نفر از نستوریان در ایران باقی مانده اند و متعلق به این کلیسا می باشند.
کلیساهای تبشیری پروتستان
منظور از کلیساهای تبشیری پروتستان آن دسته از کلیساهایی هستند که در میان مسیحیان از کلیساهای سنتی و یا در میان مسلمانان فعالیت های تبشیری دارند. در این جا فقط از مهم ترین این کلیساها نام می بریم .
کلیسای انگلیکن
این کلیسا در ایران به کلیسای اسقفی معروف است . در حال حاضر، این کلیسا در تهران و اصفهان و شیراز دارای شعبه می باشد. اقدامات کلیسای انگلیکن در جهت انطباق مسیحیت با فرهنگ ایرانی شایان توجه است.
کلیسای پنطیکاستی آشوری
در اوائل قرن بیستم ، شماری از آسوریان ایران ، خصوصاً در ارومیه ، به جنبش پنطیکاستی پیوستند. این دسته از آسوریان امروزه اقلیت بسیار ناچیزی را در میان آسوریان ایران تشکیل می دهند و عمدتاً در تهران و ارومیه و کرمانشاه زندگی می کنند.
کلیسای جماعت ربانی
در اواسط دهۀ پنجاه قرن بیستم ، یکی از اعضای کلیسای برادران ارمنی که از تجربۀ پنطیکاستی برخوردار شده بود، در منزل خود گروهی مستقل عمدتاً متشکل از ارمنیان تشکیل داد. در اوائل دهۀ شصت ، این گروه تحت نام کلیسای فیلادلفیا متشکل شد و خیلی سریع در میان ارمنیان و آسوریان و بعد مسلمانان گسترش یافت .
(کلیساهای جماعت ربانی) در اوائل دهۀ هفتاد، این کلیسا رسماً به مجمع جهانی پیوست ، گرچه هویت قانونی مستقل خود را در ایران حفظ کرد. این کلیسا پس از انقلاب اسلامی فعال ترین گروه مسیحی بوده است. این کلیسا در سه نقطه تهران و در شهرهای ارومیه و رشت و اصفهان و احتمالاً چند شهر دیگر شعبه دارد.
عهدجدید و مزامیر (نخستین ترجمۀ عهدجدید)
در سال ۱۸۱۲ کشیش هنری مارتین با مساعدت میرزا سید علی خان شیرازی ، عهدجدید را از یونانی و مزامیر را از عبری به فارسی برگرداند. ترجمۀ عهدجدید در سال های ۱۸۱۴ و ۱۸۱۵ توسط انجمن کتاب مقدس روسیه در سنت پترزبورگ به چاپ رسید. در سال ۱۸۱۶ انجمن کتاب مقدس بریتانیا و خارج، عهدجدید و مزامیر را یک جا به چاپ رسانید. این نخستین ترجمۀ کامل عهدجدید به فارسی در تمام طول تاریخ مسیحیت می باشد.
عهدعتیق
کشیش توماس رابینسون از کلیسای انگلیکن در مدارس هندوستان ، عهدعتیق را بین سال های ۱۸۳۵ تا ۱۸۳۸ ترجمه کرد.
نخستین کتاب مقدس فارسی
میسیونر اعزامی از سوی هیأت مرسلین اسکاتلند ، کشیش ویلیام گلن به کمک میرزا محمد جعفر، ترجمه عهدعتیق را در سال ۱۸۴۵ تکمیل کرد. این ترجمه همراه با ترجمۀ هنری مارتین از عهدجدید، به سال ۱۸۴۶ توسط انجمن کتاب مقدس بریتانیا به چاپ رسید. این نخستین ترجمه کامل کتاب مقدس به فارسی می باشد. جای بسی قدردانی و شادی است که این ترجمه، در سال های اخیر توسط انتشارات طهوری تجدید چاپ گردید و در ایران توزیع شد.
دومین کتاب مقدس فارسی(معروف به ترجمۀ قدیمی )
رابرت بروس ، به کمک دیگران از جمله کشیش جیمز باسِت ، ترجمۀ ویلیام گلن از عهدعتیق را نیز مورد ویرایش و تجدید نظر قرار داد و آن را به همراه ویرایش خود از عهدجدید، به سال ۱۸۹۵ به همت انجمن کتاب مقدس بریتانیا چاپ شد . این ترجمه با نام ترجمه قدیمی کتاب مقدس در کلیساهای فارسی زبان می باشد و نزد اهل ادب محبوبیتی فراوان دارد.
مژده برای عصر جدید(ترجمه جدید عهدجدید)
در سال ۱۹۷۶ ، انجمن کتاب مقدس ایران ، ترجمۀ جدیدی از عهدجدید منتشر ساخت ، تحت عنوان « انجیل شریف » که به « مژده برای عصر جدید » نیز معروف است .این ترجمه از متن انگلیسی و یونانی توسط دکتر شمس اسحاق و کشیش ادوین یِگِر میسیون آمریکایی صورت گرفت و ویرایش آن را نیز لوئیس (Edwin H. Jaeger) جانسن و کشیش مهدی عبهری از کلیسای پرزبیتری ایران بر عهده داشتند.
کشیش عبهری در زمینه بازنویسی متن این کتاب نقش بسیار مهمی ایفا کرد. خصوصیت این ترجمه این است که تا حدی حالتی تفسیری دارد و مخاطبین آن، ایرانیانی هستند که حدود ۶ کلاس ابتدایی دارای سواد می باشند.
ترجمۀ تفسیری عهدجدید
در سال ۱۹۷۹ ترجمۀ تفسیری عهدجدید بر اساس متن Living Bible تحت نظر کشیش سارو خاچیکیان انجام شد . ویژگی این ترجمه این بود که در آن ، علاوه بر استفاده از زبان سادۀ فارسی ، متن با حالتی تشریحی و تفسیری ارائه شده بود.
ترجمه نوین عهدجدید (هزاره نو)
. ویژگی این ترجمه این است که به متن اصلی یونانی عهدجدید وفادار مانده و در عین حال، متن را به سبکی ادبی و موزون و فارسی امروزی برگردانده است. در سده های نخستین، مسیحیت در ایران هرگز تبدیل به عنصری ملی- فرهنگی نگردید و امروز نیز نگردیده است. چنین به نظر می رسد که امروزه مسیحیت ایرانی همان اشتباهی را مرتکب می شوند که رهبران کلیسای سوری امپراطوری ساسانی مرتکب شدند.